چَمان و دُرناهایش

ساخت وبلاگ

دلم می‌خواد کاربری وبلاگ رو عوض کنم. چیزهایی که اینجاست رو دارم تقریبا توی چنل‌ هم می‌نویسم. دلم میخواد یا فعالیت اینجا رو متوقف کنم یا اگر می‌نویسم هدفمندتر و مفیدتر باشه.

احتمالا اینجا بیشتر از کتابها، پادکست‌ها و فیلم‌ها بگم، اگر زمان اجازه بده.

به عنوان یه محرکه اینجا میگم که احتمالا معرفی "جز از کل" رو همین روزا بذارم. احتمالا فردا؟ امیدوارم.

چَمان و دُرناهایش...
ما را در سایت چَمان و دُرناهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chamaanthebluebird بازدید : 45 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:30

درباره‌ی کتاب "جز از کل" عزیز:قبل از شروع هرچیزی باید بگم من ترجمه‌ی خانم‌ معصومه محمودی از انتشارات فرشته رو در اپلیکیشن طاقچه خوندم و تا جایی که میدونم نسخه‌ی چاپی‌ این ترجمه در بازار موجود نیست.(ممکنه الان باشه!)کتاب، داستان زندگی نسل به نسل خانواده‌ی دین است.از جسپر شروع میشود، به پدرش مارتین، عمویش تِری و مادربزرگ و پدربزرگش میرسد و باز دور میخورد و به جسپر باز میگردد....از ابتدای شروع خواندن این کتاب مدام با خودم میگفتم چرا "جزء از کل"؟جواب هیچ‌کس به زیبایی خود نویسنده نیست: "به نظر می‌رسید آنوک در اشتباه بوده است. ثمره‌ی درونی مراقبه نه آرامشی درونی بلکه عشق بود. در حقیقت وقتی برای اولین بار زندگی را در کل می‌بینی، و عشقی حقیقی به آن کلیت حس می‌کنی، آرامش درونی به نظر هدفی کوچک و جزئی می‌آید."هرچند که این تنها پاسخ نویسنده و تنها برداشت موجود نیست. در یادداشت ابتدایی کتاب، مترجم می‌گوید:"در وجود انسان، من‌های زیادی وجود دارد که در دو شخصیت اصلی کتاب، مارتین و جسپر، هربار یکی از من‌ها نمود پیدا می‌کند. به نوعی هربار جزئی از وجودش بر کل حکمرانی کرده و هرسری از منظر آن جزء، احساسات و اتفاقات روایت می‌گردد.از دیدگاه من اما جزء از کل به معنای قدم‌های کوچکی بود که اتفاقات بزرگی را رقم میزد.تصمیمات کوچک و به ظاهر بی‌اهمیت که تا پایان زندگی، گریبان‌گیر شخصیت‌های داستان بود. و من را بسیار به یاد اثر پروانه‌ای می‌انداخت....اما چرا باید جزء از کل را خواند؟چون دیوانه‌کننده است. سرشار از اتفاقات نمادین و غیرنمادین، سرشار از بلایای پایان‌ناپذیر و زندگی‌های درهم تنیده است که هرچه بیشتر راجع به آنها می‌خوانید، کمتر باور می‌کنیدش و بیشتر و بیشتر به دنبال معنایی در پس آن می‌گردید. چون ط چَمان و دُرناهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چَمان و دُرناهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chamaanthebluebird بازدید : 48 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:30

این روزها اگر زندگی دانشجویی امان بدهد، در وقت‌های خالی و نیمه‌خالی، روی می‌آورم به خواندن آیشمن در اورشلیم. خیلی وقت بود قصد کرده بودم بخوانمش اما چون هیچ‌وقت تاریخی‌خوان نبودم و شیوه‌ی نوشتاری‌اش هم ابتدا برایم گنگ بود، کند می‌خواندم و کم پیگیر بودم. بعد رفتم در کارگاهی شرکت کردم و اطلاعات پایین تاریخی‌ام مثل سیلی خورد توی صورتم و گفتم: "چَمان به خودت بیا، باید تاریخ یاد بگیری، یعنی که چی این همه فراری‌ای ازش؟"وفتی به خانه برگشتم، چسبیدم به خواندنش، قبل خواب، بین درس‌ها و بعد از بیداری. عجیب بود و مو به تنم سیخ می‌کرد. و از آنجایی که تا به حال ۳۰درصد از آن را بیشتر نخوانده‌ام، در شگفت‌ام که در آن هفتاد درصد باقی‌مانده، دیگر چطور قرار است تن و بدنم به لرزه بیوفتد؟چیزی که در این کتاب توجه من را جلب کرد، رفتار و طرز فکر آلمانی‌ها قبل و حین جنگ‌جهانی دوم بود. اینکه چگونه با تلقین و تکرار، به‌گونه‌ای باور کردند بهترین کار را دارند انجام میدهند و یکجورهایی ناچار هم هستند، که هنوز که هنوز است(حداقل در بازه‌ی زمانی کتاب)، حتی اگر اعلام پشیمانی هم کنند، کمی که تیز بشوی در حرفهایشان، آن طرز فکر آلمانی را میبینی!تاثیر تلقین و محیط، چقدر می‌تواند روی خروجی کار ما موثر باشد؟ چقدر می‌تواند ما را وادار به انجام کارهای کثیف و رذل کند حتی اگر در خلاف‌جهت اعتقاداتمان باشد؟ همان‌طور که کشتار یهودیان در خلاف جهت اعتقادات آیشمن بود اما آن‌را با وظیفه‌شناسی و لذت انجام می‌داد؟ چَمان و دُرناهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چَمان و دُرناهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chamaanthebluebird بازدید : 41 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:30